باربد،پرنس کوچولوی ماباربد،پرنس کوچولوی ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

پرنس کوچولوی من

امتحانات مامان نسیم

سلام عسل مامان الهی من فدای پسر صبورم بشم ،این روزا که مامانی امتحان داره خیلی خوب باهام همکاری میکنی و به بازی کردن خودتو مشغول میکنی تا مامانی درسشو بخونه ،خیلی وقتها هم کمکم خونه رو مرتب میکنی و اسباب بازی هاتو جمع میکنی .یوقتایی هم که دیگه حسابی حوصلت سر میره میای میگی مامان دست دوختی (درستو خوندی) و وقتی که من میگم هنوز مونده میگی نه مامان اسه (بسه) .الهی من فدات بشم گل مامان.ایشالله که یه روز بتونم ای روزا رو برات جبران کنم عشق مامان ...
30 خرداد 1393

33 ماهگی باربدی + جشن دندونی فاطمه جان

جشن تو جشن تولد تمومه خوبياس جشن تو شروع زيباى تمومه شادياس ... سلا م عسل مامان عزیزم دلم،جونم،عمرم 33 ماهگیت مبارک ایشالله 133 ساله بشی عشق مامان اینروزا کلی شیطون شدی و شیرین زبون،من قربون اون حرف زدنات بشم،فدای اون دوست دارم گفتنت،عادشتم( عاشقتم )،میمیرم برات و ... برای 14 -15 خرداد رفتیم شیراز هم به باباحاجی اینا سر بزنیم هم بریم جشن دندونیه فاطمه دختر دایی علی ،کلی شیرین زبونی میکردی و دل همه رو میبردی .تو پست بعدی همه رو واست مینویسم عمر مامان  اینم باربد در کنار دایی علی اینجا دایی علی واسه پسر گلم به مناسبت 33 ماهگی شمع روشن کرد کو...
19 خرداد 1393

تفریحات باربد خان

سلام عشق مامان چند شب پیش با عمو مسلم اینا رفتیم شهر بازی که به عسل مامان لی خوش گذشت اینم عکساش اینجا برای اولین بار سوار ماشین شدی با بابایی عاشق این بازی بودی چون یه جورایی آببازی بود ،باید با فشار آب اردکارو میکردی تو خونشون تا جایزه میگرفتی   عـــــــــــــــــــــــــــاشقتـــــــــــــــــــــــــــــم   آرزوی من برای تو، هرچی آرزوی خوبه مال تو ...
3 خرداد 1393

مردای من روزتون مبارک

سلام عسل مامان امروز روز مرد بود و من دوست داشتم بهترینها رو برای شما دو تا مرد زندگیم بخرم ولی میخواستم با پول خودم این کارو کنم و چون پولم هنوز به دستم نرسیده بود و نمیخواستمم که دست خالی هم باشم بعد از اینکه از دانشگاه اومدم با هم رفتیم بیرون و بهت گفتم که باربد روز بابایی بریم واسش کادو بخریم و تو هم گفتیم بریم برای بابایی جایزه بخریم ،خلاصه رفتیم یه شاخه گل رز قرمز و یه جعبه شیرینی خریدیم و اومدیم خونه و تو هم بابایی رو بغل کردی و بوسیدی و به زبون شیرین خودت بهش گفتی روزت مبارک و بابایی هم کلی ذوق کرد،فردای اون روز هم واستون کیک پختم ،هر وفت کادو ها رو خریدم عکساشو میذارم ...
3 خرداد 1393

مریضی باربد + کارهاش تو 32 ماهگی

سلام عشقم،جونم،عسلم امروز اومدم از کارات و حرفات برات بگم،آخه میدونم بزودی بزرگ میشی و ممکنه من اینا رو یادم نمونه برات بگم پس اینجا مینویسم تا همیشه یادم بمونه: اول از همه از مریضی 10 روزت بگم که چقدر بما سخت گذشت: مريضي بدي بود اصلا غذا نمیخوردی و  مدام شکمت کار میکرد.همش هم بهانه گیری میکردی   روزای اول فکر کردم بخاطر گرمای هواست ولی وقتی غذاهای مورد علاقتو هم درست میکردم و بازم نمیخوردی شک کردم بهت سوال میکردم باربدی کجات درد میکنه دست میکردی تو دهنتو اشاره به لثه آخرت میکردی ،نگو عسل مامان باز داره دندون بیرون میاره ،بعد از یه هفته بی اشتهایی یه شب تا صبح تو تب سوختی ولی از ف...
3 خرداد 1393

۳۲ماهگیت مبارک عسلم

نفسم،عشقم،عمرم،جونم،همه زندگیم تولدت مبارک بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست   و قشنگ ترین روزم روز شکفتنت. الان 32 ماهه لحظه به لحظه در کناره من و بابایی هستی و تنهایی هامون رو پر میکنی عسلم ،وقتایی که بابایی سرکار،یا وقتایی که مامانی دانشگاست تو تنهاییمونو پر میکنی ،مامان و ببخش اگه این روزا یکم بی حوصلم آخه کارای خونه و درس و دانشگاه مامانی رو خسته کرده ،راستی قند عسلم ازت ممنونم که وقتی من دانشگاهم بابایی رو اذیت نمکنی و بهانه مامانی رو نمگیری و با بابایی بازی میکنی تا من برگردم ،این روزها کلی برامون شیرین زبونی میکنی و من خیلی دلم تنگ میشه برای روزایی که کلماتو غلط غلوط میگفتی ...
3 خرداد 1393
1